عناصر بنيادين جامعه مدني اسلامي در نهج البلاغه
عناصر بنيادين جامعه مدني اسلامي در نهج البلاغه
عناصر بنيادين جامعه مدني اسلامي در نهج البلاغه
نويسنده: دكتر غلامعباس توسلي
چكيده
خصوصيات منفي و خصلت هاي مذموم مورد توجه قرار مي گيرند كه به عنوان مثال واژة تعصّب مورد بحث واقع شده و جوانب منفي و مثبت آن طرح مي گردد.
از نظر اين مقاله، جامعة مدني در نزد مسلمانان بر اساس دو دسته از مفاهيم متقابل تحقق مي يابد كه جنبة ايجابي و سلبي دارند. برخي از مواردي كه در اين راستا استخراج شده اند عبارت اند از: دانش ورزي و دوستداري دانش، بردباري، دوستي و دشمني، جايگاه دانشمند، شور و مشورت، وفاي به عهد و حقوق شهروندان.
مجموعه اين موارد مي تواند قالب يك انديشة بشر دوستانه را ترسيم كند. در اين زمينه، عهدنامة مالك اشتر رعايت حقوق مردم را به بهترين شكل توصيه مي كند و نكات متعدد آن مي تواند در جوامع مختلف مورد توجه قرار گيرد.
كليد واژه ها: فرد، اجتماع، جامعة مدني، حقوق، تعصّب، كبر
نهج البلاغه از آثار منحصر به فرد و معتبر ديني، اجتماعي، تاريخي، سياسي و اخلاقي است كه پرچمدار عدالت خواهان و آزادمردان جهان در تاريخ اسلام، در صفحه صفحة آن با موشكافي و دقت كامل ابعاد مختلف زندگي فردي و اجتماعي را مي شكافد و بنياد يك جامعه مدني و ارتباط سالم انسان ها از منظر حقوق فرد و جامعه و رابطه مطلوب ميان مردم عادي (رعيت) و حكومت (زمامداران) را بيان مي كند. به طوري كه مي توان از سطر سطر اين كتاب، عناصر بنيادين «حقوق بشر» و روابط عادلانه را ميان فرادستان و فرودستان در آن بازشناخت و استخراج كرد. از آنجا كه اين مجموعه عظيم و شريف مركب از خطبه ها، نامه ها، امثال و حكم و كلمات قصار است كه طي دوران زندگي سرشار از ايمان و پرحادثه در دوران حكومت آن حضرت نوشته يا بيان شده است، بسياري از مضامين تاريخي و واقعيت هاي مظالم حكومت بني اميه و رفتار مؤمنان و كافران در جنگ و صلح و مناسبات اجتماعي و حكومتي قرون آغازين اسلام در آن به درستي منعكس شده، شاهراه حقيقت از بيراهه هاي باطل متمايز و مشخص گرديده است و شيوه صحيح دين مداري با پيچ و خم هاي زندگي سياسي و اجتماعي در هم تنيده شده و با ذكر نمونه ها و مثال هاي فراوان، انحرافات و كجروي هاي زمامداران و بيراهه هاي متابعان نشان داده شده است. در اينجا فرصت آن نيست كه وارد تفصيل و جزئيات مباحث و مضامين شويم كه بارها در كتب و مقالات به زبان هاي مختلف و تفاسير گوناگون مطرح و توضيح داده شده است. بنابراين، تنها به برخي عناوين و مضاميني كه عناصر بنيادين يك جامعه مدني اسلامي را مي توان با تكيه بر آن، از كلام حضرت علي عليه السلام استخراج كرد اكتفا و اشاره مي كنيم و برخي نكات جالب و انسان مدارانه و جامعه شناختي عهدنامه معروف مالك اشتر را بازگو مي نمائيم؛ عناوين و نكاتي كه با تكيه بر آنها مي توان قالب انديشه امام عليه السلام را در روابط اجتماعي، سياسي و حكومتي با حفظ حقوق همة قشرها و گروهها اعم از مؤمنان و غير مؤمنان مسلمان و حتي نامسلمان، كه تنها به صرف انسان بودن مطرح بوده، ترسيم كرده و بازشناسيم.
نخست، خصوصيات منفي مانند برتري جويي قبيله اي، جهل، خودخواهي، عهدشكني، تعصب و عصبيت هاي گروهي است كه منشاء اشراف منشي بوده كه موجب كبر و نخوت و برتري جويي و عدم رعايت حقوق ساير ابناء بشري مي گردد. در نهج البلاغه در خطبه ها، نامه ها و احكام زيادي به تمامي روحيات و خصلت هاي منفي خانوادگي، قبيله اي كه در شمار خصوصيات شيطاني نام برده شده اشاره شده و جزء خصلت هاي مذموم انسان آمده است.
كلمة «تعصّب» 16 بار در نهج البلاغه به كار رفته كه 12 مورد آن در خطبة معروف «قاصعه» مي باشد. اين خطبه كه طولاني ترين كلام حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه است با نكوهش ابليس (به خاطر استكبار و استنكافش در آزمايش سجده بر آدم) شروع مي شود و مردم را از رفتن به راه او كه به طور خلاصه از نظر تعصب و خودخواهي اش مي باشد بر حذر مي دارد. (1) در بند سوم از خطبة 234 چنين آمده است:
پس از فرمان خداوند براي سجده به آدم كه آزمايشي براي فرشتگان مقرّب به خاطر تشخيص متواضعين از مستكبرينشان محسوب مي شد همة فرشتگان سجده كردند مگر ابليس كه...) حميّت به او روي آورد پس به خاطر اصل خويش تعصب ورزيد، پس ابليس دشمن خدا، پيشواي متعصبين و پيشرو مستكبرين است. كسي كه بنياد عصبيت را بنا نهاد. (2)
پس از اين بيان، داستان هابيل و قابيل را به عنوان اولين نسل پس از آدم نقل مي كند كه چگونه صفت ابليس گريبانگير فرزند ناخلف آدم نيز گرديد و دست او را به خاطر حميّت به خون برادرش آلوده كرد و نام او را به عنوان اولين قاتل در تاريخ ثبت كرد. چنانكه در بند 14 اين خطبه آمده است:
«و قد جئت الحميه في قبله من نارالغضب.»
بالاخره پس از ذكر اين واقعة تاريخي تمامي ابناء بشر و انسان ها را از كبر و حميّت و تفاخر جاهليت به خدا متوجه مي سازد و اين خصلت ها را وسيله پيدايش دشمني هاي شيطان در نفس انساني مي شمارد و نمونه ها و شماره ها و مصاديق عيني اين انحراف را از ذهنيت به عينيت ملموس منتقل مي كند. لذا در خطبة قاصعه چنين آمده است:
فالله الله في كبر الحميه و فخر الجاهليه فانّه ملاقح الشَّنان و منافخ الشيطان...
بانهم قواعد اساس العصبيه و دعائم اركان الفتنه و سيوف اعتزاء الجاهليه
پناه بر خدا از كبر و عصبيت و افتخارات جاهليت... (3)
حضرت سپس در بند 36 همان خطبه 234، متعصبين زمان خويش را مخاطب قرار داده و مي فرمايد:
«من در تاريخ نظر كردم پس هيچ يك از جهانيان را نيافتم كه بر سر چيزي تعصب بورزد مگر به خاطر علتي كه اشتباه كاري با نادان را در برداشته يا دليلي كه به خردها و انديشه نادانان مربوط مي شود. جز شما كه براي امري تعصب مي ورزيد كه دليل و سببي براي آن نمي توان شناخت چراكه شيطان به خاطر اصل خود بر آدم تعصب ورزيد و او را به خار آفرينش ملامت كرد و گفت تو از گِلي و من از آتشم و اما توانگران امت ها به خاطر آثار نعمت هاي خدا بر يكديگر تعصب ورزيدند و به مردم گفتند ما از نظر قدرت و ثروت بيشتر هستيم و هرگز عذاب نمي شويم.» (4)
در اينجا بايد اضافه كنيم كه حميت و عصبيت ممكن است حق يا باطل باشد، لذا حميتي كه بر قصد خير و در طريق خداوند باشد غيرت و مردانگي محسوب مي شود. عصبيتي كه به مكارم اخلاق و ارزشهاي متعالي الهي تعلق گيرد مطلوب و در خور ستايش است. چنانكه مي فرمايد:
«بايد تعصب شما براي صفات شايسته و امور نيكو باشد، پس براي خصلت هاي پسنديده تعصب بورزيد (از جمله) نگاهداشتن حق، وفاي به عهد و پيمان، فرمانبري نيكوكاران، نافرماني گردن كشان، پرداختن به احسان و دست كشيدن از ستم، عظيم شمردن قتل، انصاف براي مردم، فرونشاندن خشم و دوري جستن از تباهكاري در زمين.» (5)
كبر، نخوت، تعصب جاهلانه، ميل به قدرت و رياست، غلو در دين، استعلاء، خودبزرگ بيني، عدم تواضع و برابري همگي از انحرافاتي است كه موجب تعصب بيجا و پايمال كردن حق بني آدم مي شود و از سوي قرآن و بزرگان دين مذموم شمره شده است.
حضرت علي عليه السلام نيز مي فرمايد:
«آنگاه كه به امر خلافت برخاستم، طايفه اي پيمان شكستند، عده اي از زيربار بيعت خارج شدند، عده ديگر از اطاعت خدا سرباز زدند، گويي آنها كلام خدا را نشنيده بودند.»
از ديدگاه بررسي ما، و برحسب نظر جامع نهج البلاغه، «جامعه مدني» نزد سلمانان به دو دسته مباني و مفاهيم منطبق برآن، قابل تحقق است؛ مباني و مفاهيمي كه در دو جهت متقابل عمل مي كنند. اين دو سلسله عوامل را در اينجا به اختصار زير عنوان موانع و ويژگيهاي منفي كه جنبة سلبي دارد و به بينش و ميزان اعتقاد افراد جامعه بستگي دارد، به عبارت ديگر عواملي كه بايد از آن پرهيز شود و بطور اساسي برطرف شود، مثل جهل، ظلم و بي عدالتي، پيمان شكني، تبعيت بي چون و چرا از توده مردم، دشمني و خصومت، عدم بردباري، عدم رعايت حقوق متقابل اعضاء جامعه و دسته بندي هاي رايج ... و از طرف ديگر صفات و خصايص مثبت دسته بندي مي كنيم كه ما تنها به ذكر آن و خطبه مربوط به آن مي پردازيم:
ويژگيها و صفات |
صفحه |
شماره خطبه سخنان كوتاه |
• دانشورزيودوستداريدانش،ارج نهادنبهدانشمندانوكارشناسانوفرهيختگان |
988 |
53 |
• بردباري |
1180 |
198 |
• دوستي |
1301 و1216 |
461 و 260 |
• جايگاه دانشمندان |
1108 |
140 و 139 |
• وفاي به عهد |
291،1244 |
97 و 327 |
• حقوق زيردستان |
1245،880 |
327 |
• حقوق متقابل دولت و مردم |
111 و 681 |
33 و 207 |
• مهرباني با مردم |
988، 502 |
53 و 158 |
• درباره شور و مشورت |
169 و 1165 |
164 و 152 |
• دربارة بيعت مردم |
143 |
53 |
• رعايت حقوق شهروندان |
988 |
53 (عهدنامه مالك اشتر) |
موارد زياد است كه اگر به درستي جمع آوري و نظم منطقي پيدا كند مي توان منظومه جامع و كاملي از آنچه امروزه حقوق بشر ناميده مي شود و در آن بازيافت و البته انطباق اين مباني با پشتوانه قرآني نيز خود مي تواند قالب يك انديشة بشر دوستانه را ترسيم كند.
در پايان، فرازهايي از عهدنامه مالك اشتر كه اوج انسان دوستي و مدنيت اسلام را منعكس مي كند ذكر مي شود:
سپس بدان اي مالك، من تو را به شهرهايي فرستادم كه پيش از تو حكمرانان دادرس و ستمگر در آنها بوده و مردم به كارهاي تو همان گونه نظر مي كنند كه تو به كارهاي حكمرانان پيش از خود مي نگري، و درباره تو همان را مي گويند كه تو دربارة آنان مي گويي و به سخناني كه خداوند به زبان بندگانش جاري مي فرمايد مي توان به نيكوكاران پي برده آنها را شناخت. پس بايد بهترين اندوخته هاي تو كردار شايسته باشد و بر هوا و خواهش خود مسلط باش و به نفس خود از آنچه برايت حلال و روانيست بخل بورز، زيرا بخل به نفس، انصاف و عدل است از او در آنچه او را خوش آيد يا ناخوش سازد، و مهرباني و خوش رفتاري و نيكويي با رعيت را در دل خود جاي ده (نه آنكه در ظاهر اظهار دوستي كرده و در باطن با آنان دشمن باشي كه موجب پراكندگي رعيت گردد.)
«فبما رحمهٍ من الله لنت لهم و لو كنت فظّاً غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله و الله يحب المتوكلين.» (6)
و مبادا نسبت به ايشان چون جانور درنده بوده خوردنشان را غنيمت داني كه آنان دو دسته اند: يا با تو برادر در دين اند يا در خلقت و آفرينش همانند تو هستند (يعني هم نوع تو هستند)... پس ببخش و گذشت كن از آنان همانطور كه دوست داري خدا با بخشش و گذشت ترا بيامرزد. زيرا تو به آنها سلطه داري و كسي كه ترا به حكمراني فرستاده از تو برتر است و خدا برتر از كسي است كه اين حكومت را به تو سپرده و خواسته است و كه به امورشان برسي و آن را سبب آزمايش تو قرار داده و مبادا خود را براي جنگ با خدا آماده سازي كه تو را توانايي خشم او نيست و از بخشش و مهرباني اش بي نياز نيستي. مگو من مامورم و معذور و امر مي كنم پس بايد فرمان مرا بپذيرند. و اين روش سبب خرابي و فساد دل و ضعف و سستي دين و تغيير و زوال نعمت ها گردد. و هرگاه سلطنت و حكومت برايت عظمت و بزرگي يا كبر و خودپسندي پديد آورد به بزرگي خدا بنگر كه اين نگريستن، كبر و سركشي ترا فرو نشاند و عقل به تو برگردد.
پي نوشت ها :
1- نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 234 صفحه 775 تا 819 و نيز نگاه كنيد به كتاب «اخلاق اسلامي در روابط سياسي»، نوشته عبدالعلي بازرگان، انتشارات قلم، 1361، صفحه 16 و بعد.
3-همان خطبه، بندهاي 16 و 18.
4- همان خطبه، بند 26.
5- نهج البلاغه، خطبة 234، بند 28.
6- قرآن كريم، آل عمران، 159.
منبع: نشريه النهج شماره 15-16
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}